مهتاب عشق
عشق من عاشقم باش
چنان زیبایی که نمی توانم به یادت بیاورم تصویرت، سر می رود از آئینه… همپای لحظه های دلتنگی ام ، همسرم ، وقتی خانه عشقت پناهگاه خستگی ام شد اندیشیدم که الهه عشق،ناب ترین عشق هستی را نصیبم کرده است عزیزم آهنگ صدایت زیبا ترین ترانه زندگیم است نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است پس با من بمان تا زنده بمانم به چشمان مهربان تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را ، تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم به پاکی چشمانت قسم که تا ابد با تو می مانم بی آنکه دغدغه فردا را داشته باشم زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت … دوستت دارم … چنان زیبایی که نمی توانم به یادت بیاورم تصویرت،سر می رود از آئینه … ای آسمانی ترین ستاره ی هستی ! با تو ... جرقه های عاشق شدن ، در آتشکده ی متروک قلبم شعله کشید !! و .. ترانه های عاشقانه ام با تو ... به حقیقت رسید !! و با تو ... و وجود گرم توست که میخواهم بمانم .. و تا همیشه و همیشه .. در کلبه ی عشقم میزبان نفسهای عاشقانه ات خواهم بود .. !!! یک لحظه با شکستن قلب مهربانت، قلب من نیز می شکند، اینگونه دلگیر نباش، یک لحظه غم تو مرا به ماتم می نشاند! یک لحظه اشک ریختنت، دلم را می سوزاند، اشک نریز که یک عمر مرا گریان خواهی دید! طاقت ندارم ببینم که از لحظه های در کنار من بودن اینگونه پریشانی، اگر تو را آزار می دهم دست خودم نیست، عاشقم و دلم نمی خواهد که روزی دوباره تنها شوم! اگر تو را با حرفهایم می رنجانم مرا ببخش، من گرفتار توام، طاقت بی تو بودن را ندارم! اگر یک روز بی تو باشم، دنیا برایم تیره و تار خواهد بود، یک لحظه با سکوتت، صدای فریاد مرا خواهی شنید، سکوت نکن، تا ناله نکند قلبی که طاقت سکوت تلخ تو را ندارد! یک لحظه با نبودنت مرا به آتش خواهی کشید، حالا که آمدی برای همیشه با من باش که طاقت سوختن را ندارم! یک لحظه بی محبتی ببینم، از غم و غصه می میرم، یک لحظه حس کنم که از من خسته ای، دیگر به من نگو چرا اینک دلشکسته ای؟! نمی خواهم یک لحظه دور از تو باشم، وای به آن روزی که یک عمر بی تو باشم، آن روز عمری باقی نخواهد ماند، زیرا در همان لحظه ی رفتنت، دیگر مرا نخواهی دید! تنها صدایت را میخواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد نگاهت را میخواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد وجودت را میخواهم تا گرمای آغوشم باشد دستهایت را میخواهم تا نوازشگر بی کسی اشکهایم باشد و تنها خنده هایت را میخواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد آری تنها تو را میخواهم .. زیر این سقف کبود زیر این سلطه سنگین سکوت اگر از تو یادی نکنم به خدا میشکنم . . . فقط با تو زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو! زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو! زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو! آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد! دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد! زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو! زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو! این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو و عاشق تو هستم! این لحظه ها عاشقانه تر از همیشه میگذرد ، چون با تو و به یاد تو هستم! خوشبخت است این قلب عاشق من ، چون تنها تو را دوست دارد! تنها تو را ، فقط تو را ، با تو می ماند ، عاشقانه می ماند و هیچگاه تو را تنها نمیگذارد! میگویم دوستت دارم چون لایق این دوست داشتنی ، فقط تو لایق این عشق بی پایان منی! می گویم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، فقط با تو، چون تنها تو سرپناه این قلب عاشق منی ! عشق من و تو ماندگار است ، تا ابد ، برای همیشه ، فقط با هم ، تنها در کنار هم! زیباست کلام عشق ، شیرین است لحظه های با تو بودن ، فقط با تو، و آن قلب مهربان تو! عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند ، یک عشق ابدی و بی پایان! لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست ، فقط با تو، و به عشق تو! غرورم حتی تو را طور دیگری دوست دارد به تو که میرسد بیصدا می شکند بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو و برای همه … بخوان آنچه برای تو نوشته ام … بخوان تا من نیز عاشقانه برایت بنویسم … برای تو می نویسم که میدانم مثل منی ، همصدا با من ، و همنشین با اشک! برای تو مینویسم که عاشقترینی حدیث عشق من و تو، حدیث ابر بهاریست، تو از قبیله لبخند، من از قبیله اندوه. فضای فاصله صد آه، فضای فاصله صد کوه، تو از سپیده و نوری، من از شقایق گلگون. این همه واژه و من از سکوت لبریزم انگار کابوس این روزهای خاکستری سایه انداخته به خیال من … حوالی این ساعت های بارانی جای زیادی برای رفتن ندارم غیر از آغوش تو … می اندیشم به نگاهت که تمامی جان و روانم را به ترنم و تمنا وا می دارد می اندیشم به انگشتانت که بی پرده ساز عشق مرا در تمامی پرده ها می نوازد و اکنون می اندیشم به دستانت که چه سبک و آشنا با راه و رمز های عشق آرام و داغ و تند چون شراب و گردباد و سیلاب مرا در بر میگیرد وغم هایم را می تکاند و بیخیالی می کارد حرف دیگری نیست … فقط بدان که نیلوفرانه دوستت می دارم نه مانند مردمانی که دوست داشتن را به عادتی که ارث برده اند با طعم غریزه نشخوار می کنند من درست مثل خودم هنوز و همیشه دوستت می دارم من دلم به یک رویا خوش است به شب قدم زیر آسمان زیر مهتاب کوچه ی خلوت آن موی بیقرار یار یک دل از عشق سر شار یک ستاره همیشه درخشان است ستاره ی عشقمان . . . امیدوارانه مینویسم که سالروز دیگر عشقمان را در کلبه ی کوچک اما پر از عشقمان، عاشقانه یاد کنیم... به امید آن روزی که زیباترین است . . . همانی که من . . . در آغوش تو . . . سرشار از عشق . . . به صدای نوازشگرت گوش بسپارم . . . دلواپسی هایم را در صندوقچه ی کوچکی دفن کنم،و به دریا بسپارم . . . به رویای زیبای رسیدن بیندیشم . . . به اینکه دیگر آرزویی نمانده . . . فقط تو بودی . . . و اینک تو از آن منی . . . و من خالصانه و با تمام وجودم پیشانیم را به خاک بسپارم و خدایم را سپاس گویم . . . که تو اینک از آن منی . . . به امید آن روز . . . " الهی آمین " سالگرد عشقمون مبارک هستی من،تو همیشه مال منی پویان، امیدوارم هرچه زودتر اون روز برسه که بجز روح و فکر و ذهنمون،جسممون هم در کنار هم قرار بگیره عاشقانه دستاتو میبوسم و از بودنت، با وفاییات، فداکاریات، مهربونیات، و همه ی اون چیزایی که به من میبخشی و من هیچ وقت نمیتونم جبرانشون کنم تشکر میکنم. امیدوارم لایق قلب پاک و مهربونت باشم. عاشقانه دوستت دارم پویانم و سالگرد یکی شدنمون رو همراه با بهترین آرزوها بهت تبریک میگم. انشالله صدمین سالگرد بهم رسیدنمون رو کنار هم جشن بگیریم دوستت دارم همه ی وجودم
قطره بارون دلم خلوت زندون دلم لیلای بی دریای من گریه مجنون دلم ابر کبود من تویی بود و نبود من تویی مهر سجود من تویی وای به روزگار من هوا تویی نفس تویی لحظه ی پیش و پس تویی عاشق در قفس منم ای دل بی قرار من گریه منم ابر تویی درد من صبر تویی بارش بی وقفه منم ای دل بی قرار من هد هد من هدای من همدم با وفای من خبر ببر به عشق من به عشق من خدای من عاشق دیدار منم محو پدیدار تویی خسته و بیمار منم عشق تویی یار تویی
نیمه ی دیگر وجودم…… وقتی با تو هستم…. دیگر هیچ نمیخواهم. تو تنها با حضورت و این که بودی خودت بودی.. معنای عشق را به من تشنه نمایاندی.. معنای زتده بودن من با تو بودن است . نزدیک….. دور…… رها….. اسیر……. دلتنگ….. شاد……. معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو… همیشه باتو بودن است وبرای تو زیستن است.
بعضی وقت ها میبینی وا موندی هیچ کس حرف دلتو نمی فهمه هیچ کس نمی فهمه تو چی میگی هیچ کس احساس نمی کنه حست رو حس میکنی بین این همه هم زبون انگار داری به یه زبون دیگه حرف میزنی همه باهات آشنان اما تو با همشون غریبه ای توی خونه ی خودت هم غریبی ، توی یه جمع بزرگ هم تنهایی اون موقع حس اینکه یه نفر حرف هات رو بفهمه، اینکه یه نفر باشه که حرف هات رو باور کنه، می شه بزرگ ترین " بهترین حس خوب" زندگی وقتی حس میکنی تنهایی، فکر کن یه نفر هست که به یادته، یه نفری که بین همه دنیا داره به تو فکر میکنه، واسه تو نگرانه، بیشتر از هر کسی دلش می خواد تو شاد باشی، راحت باشی. حرف دلتو می فهمه، می دونه که چه حسی داری، حتی اگه نشون هم ندی از درونت باخبره، حرف هایی که تو کلمه ها نمی تونی جاشون کنی رو تا آخرش می دونه از غم هات باخبره، می دونه چی کشیدی، میفهمه غمت باهات چه کارا که نکرده می دونه اون نگاهت، اون لبخندت، یعنی چی با شادی هات شاد میشه، وقتی که غم داری اونم غمگین میشه، همیشه خوب تورو می خواد یکی هست که هیچ وقت نمیگذاره تنها باشی، هیچ وقت تنهات نمیگذاره، نه ترکت می کنه، نه دلت رو میشکنه، نه ازت دل میکنه، نه فراموشت می کنه، هر وقت که بخوای پیشته، وقت هایی که نمی خوای هم یواشکی هواتو داره یکی که فقط تو و خوبیهات براش مهم هستین، تو رو فقط واسه خودت می خواد ، فقط و فقط واسه خودت… یکی که عشقش هیچ وقت تمومی نداره… هیچ مرزی نمیشناسه… نه زمان میشناسه نه مکان… فکر کن که یه همچین کسی باشه، اون وقت دیگه حس تنهایی معنی نمی ده ، حس ناراحتی ، ناتوانی… فکر کن یه همچین کسی باشه… فکر کن حالا اون کس منم که می خوام تا آخرعمر باهات باشم و هستم… دوستت دارم نفسم…
دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت دنیای من…
عشق تو تمام قلبم و وجود را پر کرده است دیگر حتی سر سوزن جایی برای کسی نمانده است . معشوق ابدی من دیگر هیچگاه تنها نیستم همیشه عشقت با من است …
تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو بهاری نه! بهاران از توست تو چنان شبنم پاک سحری نه! از آن پاک تری از تو میگیرد وام هر بهار اینهمه زیبایی را ای بهین باغ بهارانم تو……
می دانم که در آسمان، نقش خورشید را به تو داده اند! لیاقتم،به ذره ای نور هم نیست! ولی بگذار در سایه ی نورت در جایی کوچک و ساکت شاید، دلت! پناه بگیرم…. دوستت دارم… گــــرمـــی دستهـــایـ تــــو آتشـــــی است کهـ بـا آن تمـــــام وجــــودم را گــــرم خواهــــم کـــرد حتـــی در سرمـــای زمستــــان وایــن یعنـــی همـــان دوســــت داشــــــتن و مـــن بـــرای دوســــت داشــــــتن دلیــــل نمـــی خواهــــم همـــین دستهـــای تـــو کـــافــــــی است ...
خدایا کمکم کن تا عاشقانه ترین نگاه ها را در چشمانش بریزم ، خدایا کمکم کن تا در بعد عشق او بهترین و شیرین ترین باشم ، به من کمک کن تا سرودن عشق را به هنگام طلوع آفتاب هر بام بر لبانش جاری سازم و راز عشق را در گوشش سر دهم ، خداوندا او را نگه دار که من به عشق او زنده ام … یکنفر در هـمین نزدیکــی ها
به تو سوگند ، به راز گل سرخ و به پروانه که در عشق فنا می گردد آنچه زیباست تویی تو که آغاز منو لحظه ی پایان منی ... آرامِ جانم دلم هوای آغوش گرمت را کرده... زودتر بیا...
پا برهنه تمام نگاهت را طی میکنم ؛
ديگر نمي نويسمت ...!
آنقدر میشناسمت
تـو ” آدم ”
چــ ـــه خوش خیــ ـــال است !!! فــ ــاصلــ ــه را مــ ــی گویــ ـــم !!! به خــ ــیــ ــالــ ــش ...تــ ــوراازمــ ــن دورکــ ــرده ... نــ ــمــ ــی دانــ ـد تــ ــوجــ ــایــ ــت امــ ــن اســ ــت ایــ ــنــ ــجــ ــا مــ ــیــ ــانِ دلـــــــ ـــــــــــم ...
اخم های تو بالاترین لذت دنیاست
روزه میگیرم لبهایت را.....
چشم هایت نه!!! ذره ذره جان میگیرم... همسر مهربانم : بی تو مرا فردایی نیست...
هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده... تقدیم به پویانم عاشقتم مردِ من...
بعد از گرفتن دستهایت... After getting your hands... I will touch the world To spread love to all...
گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم Sometimes they're just like Otherwise it's all like this ...
دلمـــــــــــ را که مرور می کنمـــــــ
واحد اندازه گیریِ فاصله "متر" نیست؛
من تو را نمی سرایم !..
چه زیباست نوشتن ، وقتی میدانی او میخواند
جرعه ای از آب چشمه ی زلال دلت را نوشیدم
فرقـے نمـے کند !! نمـے رسد.:
این روزها
دلم یک فنجان قهوه تلخِ تلخ می خواهد! دستت را به من بسپار تا از گرمی آن وجودم را پر کنم گوشت را به من بسپار تا زمزمه ی عشق را در آن جاری کنم شانه ات را به من بسپار تا آن را تکيه گاه تنهایی ام کنم قلبت را به من بسپار تا آن را در هاله ای از نور نگهداری کنم صدايت را به من بسپار تا مهربانی ات را تدريس کنم چشم هايت را به من بسپار تا تازگی های عشق را درآن در يابم جسمت را به من بسپار تا معنی خواستن را ياد بگيرم ياد بگيرم چگونه تو را بپرستم و چگونه در حضور عشق خود را بازيابم ای کاشف موجوديت عشق...
می دانی چند بار از فکر من گذشته ای ؟!
افکار عاشقانه ام را
و خـــــدا
به او گفتم: اگر روزی از این ایّام بی فرجام
و من از تمام آسمان يك باران را می خواهم بازم می گم فدات بشم، حتی اگه بگی: نگو هفته ها چشم برات می شم، حتی اگه بگی: نگو بازم تو قلبم جات می دم، زل می زنم به عکسمون می گم که من عاشقتم، حتی اگه بگی: نگو می دونی در بدر می شم، وقتی باهام قهر می کنی؟ بدون تو تنها می شم، حتی اگه بگی: نگو تو رو، رو چشمام می زارم، شبها به یادت می خوابم تو بهترین من شدی، حتی اگه بگی: نگو زندگی بی تو یعنی چی؟ می شه واسم معنی کنی؟ مگه می شه از تو گذشت؟ حتی اگه بگی: نگو خوب می دونم بزرگی و، منم یه دنیا کوچیکم سایه تو رو سرم بزار، حتی اگه بگی: نگو تو این دو روز زندگی امید موندنم شدی با تو قشنگه زندگیم، حتی اگه بگی: نگو وقتی نگاهم می کنی با اون چشای خوشگلت عشقو بهم نشون می دی، حتی اگه بگی: نگو می خوام که فریاد بزنم اسمتو دم به دم عزیز دوسِت دارم، دوسِت دارم، حتی اگه بگی: نگو من به تو علاقمندم دوست دارم با تو بخندم دوست دارم که این چشامو باتو رو دنیا ببندم من شبها ستاره هارو توی چشمات می شمارم خودمو به دست گریه روی شونه ات می سپارم گریه هام از سر شوقه شوق این احساس زیبا دلخوشی به با تو بودن کارمه هر شب همین جا دوست دارم هر جا که می ری با تو باشم هم قدم شم دوست ندارم که یه لحظه از دنیایه تو کم شم من به تو علاقمندم
تا وقتي كه تو هستي، تا لحظه اي كه ياد تو در خاطر من جاريست . . . تا زماني كه دستهاي گرمت همراه دستاي خسته ي منه . . . تا وقتي كه نگاهت تنها پناهگاه و تكيه گاه نگاه سرگردان منه . . . تا زماني كه تو همسفر جاده زندگي من هستي . . . تا وقتي كه شونه هاي تو امن ترين جاي دنياست براي من . . . من زنده هستم
چقدر شيرين است با تو بودن ،در آغوش تو آرام گرفتن،با بوسه اي از لبانت به اوج عشق رسيدن … زندگي ام فقط با تو زيباست، تويي كه دنياي من،وجود مني.. تويي كه تنها دليل تپيدن قلب مني… پي مي برم.. به راستي كه عشق ما،زيباترين عشق دنياست.. ما با هم كامل ميشويم ،فقط در كنار هم معنا پيدا مي كنيم. باهم به شيريني زندگي پي ميبريم، با هم به اوج عشق مي رسيم تاهميشه!
تو را همچون گوهري در صدف يافتم و تا ابديت از تو محافظت خواهم كرد تو را همچون زيبائي آسمان يافتم و هميشه در تو پرواز خواهم كرد تو را همچون دريا يافتم و هميشه در تو خواهم بود زيرا تنها معبود و هستي و عشقم تو هستي هميشه زنده باش كه از زنده بودم تو من نيز زنده خواهم بود هميشه شاد باش كه از شاديت دل من نيز شاد خواهد بود هميشه با محبت باش چون محبتت نيازم خواهد بود دوست دارم . . . خوبم ، بهتر از تو هرگز نديده ام و نخواهم ديد دوستت دارم و هميشه دوستت خواهم داشت تا ابديت
چــیزی
به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...
زندگی زیبا نیست ،
که مبادا بیدار شوی !
نذر کرده ام این بار ؛
پیاده به آغوش تو بیایم ...!
هركس ..
به چشمــهایم نگاه كند !
تو را خواهد خواند ...!
که با ضرب قدم هایت
میدانم ،
امروز
چه احوالی داری...
من ” حوا “
سیـبی در کار باشد یا نه
با تو
در آغوش تو
بهشت جاریست
بوسه هایت طعم سیب میدهند کافیست
مرا به سوی تو بکشاند
دلتنگي
آتش گرفته ام
...زودتر بیا مرد من...
ای بهانه ی تمام لوس شدن های من...
لذت افطارش یعنی بهشت
رنگِ قهوه ی قَجَری ست
نگاهم که می کنی
ذره ذره می میرم!
آینده این خونه رو با شمع روشن می کنم
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده
تمام دنیا را لمس خواهم کرد
تا عشق به همه سرایت کند...
وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند ...
تمام آن از آن توستــــــــ
نقطهــــــــ ای از آن خودم . . .
برای آن نقطه همــــــ
میخ می کوبمــــــ و
قابــــــ عکس تو را
می آویزمـــــــ
"اشتـیـاق" است...
مشتاقش که باشی،
حتّی یک قدم هم فاصله ای دور است
تو ...
خودت در
واژه ها می نشینی ..!
خودت
قلم را وسوسه می کنی !!
و
شعر را بیدار می کنی !!
چه زیباست سرودن ، وقتی میدانی او میشنود
و چه زیباست دیوانگی به خاطر او ، وقتی میدانی او میبیند . . .
همیشه چشم به راهت مینشستم ،
همانجا ، در کنار همان چشمه ی زلال
غرق شدم در احساسات یک عشق ماندگار
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو
دلــــــــــــــم.....!!!
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست
یک ذره با تو بودن کافیست!
برای شیرین کردن یک فنجان تلخیِ چند ساله!
فقط یکـــــــــــ بار!
چون دیگر هر گز از خیالــــــــــم
نرفتــــــــــه ای . . . !
جمع که می کنم
دسته گلی می شــــود
شبیه تــــــــــو
برای تــــــــو . . . !
عشق را که آفرید
گل آفریده شد
تا ملاقات های عاشقانــــه
با عطر تـــــو آغاز شوند
و دست تـــــــو
اولین فاصله را بردارد . . . !
من مُردم
تو بعد از من چه خواهی کرد ؟
چه کس را جای من
بر سینه ی پر مهر و غمگینت
به آرامی بخوابانی و در گوشش
ز شیرینی آینده غزل خوانی ؟
اگر مُردم
تو بعد از من
چگونه پیکر سرد مرا بر خاک بسپاری ؟
چگونه بی وجود من
به زیر آسمان آبی ِ دنیا
به روی خاک این دنیا
قدم با شور بگذاری ؟
دلش لرزان ز عمق خستة جانش
به همراه هراسی در دو چشمانش
به چشمانم نگاهی کرد و با غم گفت:
اگر روزی از این ایّام بی فرجام
تنت سرد و دو چشم مهربانت بسته گردد
ز بغض رفتن دستان پر مهرت
نمی میرم ولی
همچون پرستویی که جفت خویش گم کرده
به زیر آسمان آبی دنیا
به روی خاک ِ پست و تیره ی دنیا
دو بالم را که می بندم
مثال عاشق و دیوانه و مجنون
به روی خاک می غلتم
و با اشک دو چشمانم
به روی ذره های خاک
می سازم نمادی از دو چشمانت
که همچون مردم براق چشمانت
میان ظلمت شبهای تنهایی
برایم "هستی" ام گردد
همان آرام جان من
همان دیوانه ام گردد . . .
به چشمانش نگه کردم
و قدر لحظه ای آن شب
برایش گریه هم کردم
و اکنون قدر یک لحظه
از آن قادر ، از آن رحمان
به قدرِ آسمان ، از او
چه عمری را طلب کردم!
که حتی قدر یک لحظه
کنارش بیشتر باشم
و قدر لحظه هایم را
فزون تر ، بهتر و دیوانه تر دانم
و از تمام زمین یک خیابان را
و از تمام تو یک دست
که قفل شود در دست من ...!
هر لحظه كه مي گذرد بيشتر به زيبايي عشقمان
باهم زندگي مي كنيم،
Power By:
LoxBlog.Com |