مهتاب عشق

عشق من عاشقم باش


 

پا برهنه تمام نگاهت را طی میکنم ؛

که مبادا بیدار شوی !

نذر کرده ام این بار ؛

پیاده به آغوش تو بیایم ...!

 

نوشته شده در دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,ساعت 14:0 توسط نیلوفر| |

 

ديگر نمي نويسمت ...!

هركس ..

به چشمــهایم نگاه كند !

تو را خواهد خواند ...!

 

نوشته شده در دو شنبه 18 مهر 1390برچسب:,ساعت 14:5 توسط نیلوفر| |

 

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم


آینده این خونه رو با شمع روشن می کنم


دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده

اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده...

 

تقدیم به پویانم

نوشته شده در دو شنبه 19 مهر 1390برچسب:,ساعت 15:12 توسط نیلوفر| |

ارزشش را داشت عاشقتر شوم

ساقه ی بی تاب نیلوفر شوم

 
ارزشش را داشت با تنهاییم
 
با صلیب عشق همبستر شوم
 
عشق مفهومی به دور از عقل بود
 
ارزشش را داشت خیره سر شوم
 
بی تو تعریفی ندارد حال من
 
رد نشو ، بگذار تا بهتر شوم
  
حس اندوهی مضاعف میکنم
 
خاطراتت را که یادآور شوم
 
اولین دیدارمان را ثبت کن
 
تا حریف مصرع آخر شوم
 
تیر بارانم بکن با آذرخش
 
تا مطیع شعله ی آذرشوم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

باید ببینمت !

چرا که روی نوار قلبم 

پیوسته نام تو بود

و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .

تو را تجویز کرده است ! ! !

بیا ، تا دیر نشده .


 

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

نه از تو ...

هی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

مثل درخت در دل من ریشه کرده ای

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت !

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت!

نخستین کلامی که دلهای ما را

به بوی خوش آشنائی سپرد و به مهمانی عشق برد

پر از مهر بودی

پر از نور بودم

همه شوق بودی

همه شور بودم

چه خوش لحظه هایی که دزدانه ، از هم

نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم!

چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را

به شرم و خموشی – نگفتیم و گفتیم!

دو آوای تنهای سرگشته بودیم

رها در گذرگاه هستی

به سوی هم از دورها پر گشودیم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه

هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم

گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم

دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه

مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو

عمر دوباره ی منه دیدن و بوییدن تو

نه من تورو واسه خودم نه از سر هوس می خوام

عمر دوباره ی منی تورو واسه نفس می خوام

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه

هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

به همدیگر می رسیم

حتی اگر


دیوار چین بین دست هایمان باشد ...


کجی از خاطرات برج پیزا محو خواهد شد،


هر کجا که


داربست هایمان باشد !!!

 

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم

تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم

من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم

تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم

تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم

من همون دریای دردم که میخوام دورت بگردم

تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات میخندم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

تنها براي تو مي نويسم براي چشمان تو كه برق چشمانم را

 زنده مي كند

براي دستان تو كه گرماي عشق را خجالت زده مي كنند

براي لبانت كه جز ترنم هاي محبت را نمي بوسند

براي قلب مهربانت كه جز عاطفه در آن نمي ماند

براي تو مينويسم كه وجودت همه پاكي وصفاست

براي تپش هاي قلبت كه نبضم را به زدن وا مي دارند

براي نگاه هاي پر مهرت كه حسرت را در نگاهم زنده مي كنند

حرفهايت كه جوانم مي كنند. آرزوهايت كه روياهايم را قوت

 ميبخشند

عاشقانه دوستت دارم مهربانم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

اگه بگم که قول ميدم تا هميشه باهات باشم

اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم

اگه بگم آسمون عشق من فقط تويي

اگه بگم بهونه ي هر نفسم تنها تويي

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت میکنم

اگه بگم زندگيمو بذر بهارت ميکنم

اگه بگم ماه مني هر نفس راه منی

اگه بگم بال مني لحظه ي پرواز مني

ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال

ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه و کال

ميشي برام ماه شباي بي سحر

ميشي برام ستاره ي راه سفر

ولي بدون هر جا باشي يا نباشي مال منی

بدون همیشه عشق من مال مني عشق مني

براي سعادتت شبا شعرامو من داد ميزنی

براي خوشبختي تو خدا رو فرياد ميزنم


نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

تعجب نکن

 

اگر شعر تازه ای برای تو

 

نمی نویسم!

 

هیچ مدادی

 

وقتی خیس میشود

 

نمی نویسد!!

 

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 3:16 توسط نیلوفر| |

نیمه ی دیگر وجودم......

وقتی با تو هستم....

دیگر هیچ نمیخواهم.

تو تنها با حضورت و این که بودی خودت بودی..

معنای عشق را به من تشنه نمایاندی..

معنای زتده بودن من با تو بودن است .

نزدیک.....

دور......

رها.....

اسیر.......

دلتنگ.....

شاد.......

معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو...

همیشه باتو بودن است وبرای تو زیستن است.

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

ارزشش را داشت عاشقتر شوم

ساقه ی بی تاب نیلوفر شوم

 
ارزشش را داشت با تنهاییم
 
با صلیب عشق همبستر شوم
 
عشق مفهومی به دور از عقل بود
 
ارزشش را داشت خیره سر شوم
 
بی تو تعریفی ندارد حال من
 
رد نشو ، بگذار تا بهتر شوم
  
حس اندوهی مضاعف میکنم
 
خاطراتت را که یادآور شوم
 
اولین دیدارمان را ثبت کن
 
تا حریف مصرع آخر شوم
 
تیر بارانم بکن با آذرخش
 
تا مطیع شعله ی آذرشوم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

باید ببینمت !

چرا که روی نوار قلبم 

پیوسته نام تو بود

و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .

تو را تجویز کرده است ! ! !

بیا ، تا دیر نشده .


 

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

نه از تو ...

هی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

مثل درخت در دل من ریشه کرده ای

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت !

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت!

نخستین کلامی که دلهای ما را

به بوی خوش آشنائی سپرد و به مهمانی عشق برد

پر از مهر بودی

پر از نور بودم

همه شوق بودی

همه شور بودم

چه خوش لحظه هایی که دزدانه ، از هم

نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم!

چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را

به شرم و خموشی – نگفتیم و گفتیم!

دو آوای تنهای سرگشته بودیم

رها در گذرگاه هستی

به سوی هم از دورها پر گشودیم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه

هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم

گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم

دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه

مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو

عمر دوباره ی منه دیدن و بوییدن تو

نه من تورو واسه خودم نه از سر هوس می خوام

عمر دوباره ی منی تورو واسه نفس می خوام

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه

هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه

ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم

اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

به همدیگر می رسیم

حتی اگر


دیوار چین بین دست هایمان باشد ...


کجی از خاطرات برج پیزا محو خواهد شد،


هر کجا که


داربست هایمان باشد !!!

 

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم

تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم

من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم

تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم

تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم

من همون دریای دردم که میخوام دورت بگردم

تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات میخندم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

تنها براي تو مي نويسم براي چشمان تو كه برق چشمانم را

 زنده مي كند

براي دستان تو كه گرماي عشق را خجالت زده مي كنند

براي لبانت كه جز ترنم هاي محبت را نمي بوسند

براي قلب مهربانت كه جز عاطفه در آن نمي ماند

براي تو مينويسم كه وجودت همه پاكي وصفاست

براي تپش هاي قلبت كه نبضم را به زدن وا مي دارند

براي نگاه هاي پر مهرت كه حسرت را در نگاهم زنده مي كنند

حرفهايت كه جوانم مي كنند. آرزوهايت كه روياهايم را قوت

 ميبخشند

عاشقانه دوستت دارم مهربانم

نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |

اگه بگم که قول ميدم تا هميشه باهات باشم

اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم

اگه بگم آسمون عشق من فقط تويي

اگه بگم بهونه ي هر نفسم تنها تويي

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت میکنم

اگه بگم زندگيمو بذر بهارت ميکنم

اگه بگم ماه مني هر نفس راه منی

اگه بگم بال مني لحظه ي پرواز مني

ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال

ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه و کال

ميشي برام ماه شباي بي سحر

ميشي برام ستاره ي راه سفر

ولي بدون هر جا باشي يا نباشي مال منی

بدون همیشه عشق من مال مني عشق مني

براي سعادتت شبا شعرامو من داد ميزنی

براي خوشبختي تو خدا رو فرياد ميزنم


نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:34 توسط نیلوفر| |


Power By: LoxBlog.Com