مهتاب عشق
عشق من عاشقم باش
پا برهنه تمام نگاهت را طی میکنم ؛ ديگر نمي نويسمت ...! هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده... تقدیم به پویانم ارزشش را داشت عاشقتر شوم ساقه ی بی تاب نیلوفر شوم باید ببینمت ! یه صفحه سفید، به همراه یک قلم نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت ! وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه به همدیگر می رسیم حتی اگر من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم من همون دریای دردم که میخوام دورت بگردم تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات میخندم تنها براي تو مي نويسم براي چشمان تو كه برق چشمانم را زنده مي كند براي دستان تو كه گرماي عشق را خجالت زده مي كنند براي لبانت كه جز ترنم هاي محبت را نمي بوسند براي قلب مهربانت كه جز عاطفه در آن نمي ماند براي تو مينويسم كه وجودت همه پاكي وصفاست براي تپش هاي قلبت كه نبضم را به زدن وا مي دارند براي نگاه هاي پر مهرت كه حسرت را در نگاهم زنده مي كنند حرفهايت كه جوانم مي كنند. آرزوهايت كه روياهايم را قوت ميبخشند عاشقانه دوستت دارم مهربانم اگه بگم که قول ميدم تا هميشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم اگه بگم آسمون عشق من فقط تويي اگه بگم بهونه ي هر نفسم تنها تويي اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت میکنم اگه بگم زندگيمو بذر بهارت ميکنم اگه بگم ماه مني هر نفس راه منی اگه بگم بال مني لحظه ي پرواز مني ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه و کال ميشي برام ماه شباي بي سحر ميشي برام ستاره ي راه سفر ولي بدون هر جا باشي يا نباشي مال منی بدون همیشه عشق من مال مني عشق مني براي سعادتت شبا شعرامو من داد ميزنی براي خوشبختي تو خدا رو فرياد ميزنم تعجب نکن اگر شعر تازه ای برای تو نمی نویسم! هیچ مدادی وقتی خیس میشود نمی نویسد!! نیمه ی دیگر وجودم...... وقتی با تو هستم.... دیگر هیچ نمیخواهم. تو تنها با حضورت و این که بودی خودت بودی.. معنای عشق را به من تشنه نمایاندی.. معنای زتده بودن من با تو بودن است . نزدیک..... دور...... رها..... اسیر....... دلتنگ..... شاد....... معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو... همیشه باتو بودن است وبرای تو زیستن است. ارزشش را داشت عاشقتر شوم ساقه ی بی تاب نیلوفر شوم باید ببینمت ! یه صفحه سفید، به همراه یک قلم نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت ! وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه به همدیگر می رسیم حتی اگر من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم من همون دریای دردم که میخوام دورت بگردم تو همونی که اگه بخندی منم با خنده هات میخندم تنها براي تو مي نويسم براي چشمان تو كه برق چشمانم را زنده مي كند براي دستان تو كه گرماي عشق را خجالت زده مي كنند براي لبانت كه جز ترنم هاي محبت را نمي بوسند براي قلب مهربانت كه جز عاطفه در آن نمي ماند براي تو مينويسم كه وجودت همه پاكي وصفاست براي تپش هاي قلبت كه نبضم را به زدن وا مي دارند براي نگاه هاي پر مهرت كه حسرت را در نگاهم زنده مي كنند حرفهايت كه جوانم مي كنند. آرزوهايت كه روياهايم را قوت ميبخشند عاشقانه دوستت دارم مهربانم اگه بگم که قول ميدم تا هميشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم اگه بگم آسمون عشق من فقط تويي اگه بگم بهونه ي هر نفسم تنها تويي اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت میکنم اگه بگم زندگيمو بذر بهارت ميکنم اگه بگم ماه مني هر نفس راه منی اگه بگم بال مني لحظه ي پرواز مني ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه و کال ميشي برام ماه شباي بي سحر ميشي برام ستاره ي راه سفر ولي بدون هر جا باشي يا نباشي مال منی بدون همیشه عشق من مال مني عشق مني براي سعادتت شبا شعرامو من داد ميزنی براي خوشبختي تو خدا رو فرياد ميزنم
که مبادا بیدار شوی !
نذر کرده ام این بار ؛
پیاده به آغوش تو بیایم ...!
هركس ..
به چشمــهایم نگاه كند !
تو را خواهد خواند ...!
آینده این خونه رو با شمع روشن می کنم
دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده
چرا که روی نوار قلبم
پیوسته نام تو بود
و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .
تو را تجویز کرده است ! ! !
بیا ، تا دیر نشده .
این بار حرف ،حرف نگفته ست
یک حرف تازه
نه از تو ...
هی فکر می کنم
هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم
اما
دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند
انگار این قلم
جز با حضور نام تو فرمان نمی برد
در تمام صفحه های دفتر شعرم
در گوشه های خالی قلبم
در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام
چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود
مثل درخت در دل من ریشه کرده ای
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت!
نخستین کلامی که دلهای ما را
به بوی خوش آشنائی سپرد و به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
همه شوق بودی
همه شور بودم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه ، از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم!
چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را
به شرم و خموشی – نگفتیم و گفتیم!
دو آوای تنهای سرگشته بودیم
رها در گذرگاه هستی
به سوی هم از دورها پر گشودیم
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه
هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم
گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم
دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه
مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو
عمر دوباره ی منه دیدن و بوییدن تو
نه من تورو واسه خودم نه از سر هوس می خوام
عمر دوباره ی منی تورو واسه نفس می خوام
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
دیوار چین بین دست هایمان باشد ...
کجی از خاطرات برج پیزا محو خواهد شد،
هر کجا که
داربست هایمان باشد !!!
چرا که روی نوار قلبم
پیوسته نام تو بود
و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .
تو را تجویز کرده است ! ! !
بیا ، تا دیر نشده .
این بار حرف ،حرف نگفته ست
یک حرف تازه
نه از تو ...
هی فکر می کنم
هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم
اما
دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند
انگار این قلم
جز با حضور نام تو فرمان نمی برد
در تمام صفحه های دفتر شعرم
در گوشه های خالی قلبم
در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام
چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود
مثل درخت در دل من ریشه کرده ای
نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت!
نخستین کلامی که دلهای ما را
به بوی خوش آشنائی سپرد و به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی
پر از نور بودم
همه شوق بودی
همه شور بودم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه ، از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم!
چه خوش لحظه هایی که "می خواهمت" را
به شرم و خموشی – نگفتیم و گفتیم!
دو آوای تنهای سرگشته بودیم
رها در گذرگاه هستی
به سوی هم از دورها پر گشودیم
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه
هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم
گلهای خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم
دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه
مگه تن من می تونه بدون تو زنده باشه
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو
عمر دوباره ی منه دیدن و بوییدن تو
نه من تورو واسه خودم نه از سر هوس می خوام
عمر دوباره ی منی تورو واسه نفس می خوام
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا میاد
هرچی که جاده ست رو زمین به سینه من می رسه
ای که تویی همه کسم بی تو می گیره نفسم
اگه تورو داشته باشم به هرچی می خوام می رسم
دیوار چین بین دست هایمان باشد ...
کجی از خاطرات برج پیزا محو خواهد شد،
هر کجا که
داربست هایمان باشد !!!
Power By:
LoxBlog.Com |